معنی خیمه نمدی

حل جدول

لغت نامه دهخدا

نمدی

نمدی. [ن َ م َ] (ص نسبی) از نمد. چیزهای ازنمد کرده. (یادداشت مؤلف). ساخته از نمد. (فرهنگ فارسی معین): کلاه نمدی. || (اِ) بالاپوشی که از نمد سازند و چوپانان و بیابان گردان و ساربانان هنگام سرما یا بارندگی آن را بر دوش یا بر سر کشند.
- نمدی آفتاب کردن، کنایه از لختی برآسودن و نفسی تازه کردن. گویند: نگذاشت نمدی آفتاب کنیم، هنوز از گرد راه نارسیده و اندکی نیاسوده، به کار دیگر فرمان داد.


خیمه

خیمه. [خ َ م َ] (اِخ) رستاقی است از رساتیق طائف. (از معجم البلدان).


خیمه انداختن

خیمه انداختن. [خ َ / خ ِ م َ / م ِ اَ ت َ] (مص مرکب) خیمه افکندن. خیمه فرود آوردن. (مجموعه ٔ مترادفات).

فرهنگ فارسی هوشیار

نمدی

(صفت) منسوب به نمد ساخته از نمد: } کلاه نمدی ‎. {

فرهنگ عمید

نمدی

از جنس نمد، چیزی که از نمد ساخته شده،


خیمه

چادر
* خیمه زدن: (مصدر لازم)
برپا کردن خیمه،
[مجاز] اقامت کردن،

فارسی به عربی

خیمه

خیمه، ستاره، کوخ، معبد


خیمه زدن

خیمه، منتجع

تعبیر خواب

خیمه

گر بیند که خیمه از بهر خویشتن زد یا کسی از بهر او زد و آنجا نشست. اگر سپاهی بود، مال یابد به قدر بزرگی و کوچکی آن. اگر بازرگان بود، سفر کند و از آن سفر مال و منفعت یابد. اگر خیمه سیاه و بزرگ بیند، دلیل غم و اندوه است. اگر خیمه کهن و دریده بیند، دلیل است که به او مضرت و زیان برسد. - محمد بن سیرین

اگر بیند از خیمه بیرون رفت، دلیل که از شرف و بزرگی بیفتد. اگر بیند پادشاه به خیمه اش نشسته بود، کارش نکو گردد و بر دشمن ظفر یافته، کارش به نظام شود و خیمه در روز به خواب دیدن، کسی بود که کار شاهان و بزرگان بهم پیوندد و مهیا دارد. - اب‍راه‍ی‍م‌ ب‍ن‌ ع‍ب‍دال‍ل‍ه‌ ک‍رم‍ان‍ی

محمدبن سیرین گوید: اگر بیند که خیمه از بهر خویشتن زد یا کسی از بهر او زد و آنجا نشست. اگر سپاهی بود، مال یابد به قدر بزرگی و کوچکی آن. اگر بازرگان بود، سفر کند و از آن سفر مال و منفعت یابد. اگر خیمه سیاه و بزرگ بیند، دلیل غم و اندوه است. اگر خیمه کهن و دریده بیند، دلیل است که به او مضرت و زیان برسد. ابراهیم کرمانی گوید: اگر بیند از خیمه بیرون رفت، دلیل که از شرف و بزرگی بیفتد. اگر بیند پادشاه به خیمه اش نشسته بود، کارش نکو گردد و بر دشمن ظفر یافته، کارش به نظام شود و خیمه در روز به خواب دیدن، کسی بود که کار شاهان و بزرگان بهم پیوندد و مهیا دارد. -

فرهنگ معین

خیمه

شب بازی (~. شَ) [ع - فا.] (اِمر.) نمایش عروسکی. یکی از هنرهای نمایشی که در آن عروسک ها را از پشت پرده یا خیمه کوچکی به وسیله سیم یا نخ به حرکت درآورند و یک تن از داخل خیمه به زبان آن ها سخن گوید.

مترادف و متضاد زبان فارسی

خیمه

چادر، خرگاه، سراپرده، شامیانه

معادل ابجد

خیمه نمدی

759

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری